دربارۀ کتاب ترک عادتهای کهنه
رها کردن مسائل منسوخ و از مد افتاده و پذیرش جدیدها ساده به نظر میرسد، ولی بخش عمدهای از چیزهایی که آموخته و تجربه کردهایم، در «خود» زیستیمان نهادینه شده است و ما آنها را همانند جامهای بر تن کردهایم. ولی این را هم میدانیم که آنچه امروز واقعیت دارد، شاید فردا درست نباشد. دقیقاً همانطور که درک خود از اتمها را بهعنوان تکههای جامد از ماده مورد سؤال قرار دادیم، واقعیت و تعامل ما در برابر آن نیز مبتنی بر پیشرفت اعتقادات و عقاید است.
همچنین میدانیم که ترک زندگی آشنایی که از کودکی با آن مأنوس بودهایم و گام نهادن در زندگی جدید مثل شنا کردن برخلاف جریان آب است. تلاش زیادی میطلبد و صادقانه بگویم که کار راحتی نیست. بهعلاوه ریشخند، به حاشیه رفتن، مخالفت و بدنام کردن از جانب کسانی که به دانستههای خود چنگ انداختهاند نیز در طول مسیر از ما استقبال میکنند.
چه کسی حاضر است به خاطر برخی از مفاهیمی که هنوز نمیتواند با حواس خود بپذیرد و با این حال در ذهنش زنده هستند، تن به رویارویی به چنین عداوتی دهد؟ در طول تاریخ چند بار افرادی که دیوانه و احمق قلمداد میشدند، با استفاده از امور غیراستثنایی بهعنوان نابغه، قدیس یا استاد ظهور کردند؟